اخیراً کتاب خاطرات طهماسب مظاهری –رئیسکل بانک مرکزی در سالهای 1386 و 1387- با عنوان لحظهای از تاریخ منتشر شده است. روایتی که مظاهری در این کتاب از دوران کوتاه ریاستش بر بانک مرکزی ارائه میدهد، نکات قابل تاملی دارد. در دو بخش از این کتاب، ماجرای دریافت ارز توسط بانک مرکزی به اشخاص حقیقی یا پرداخت به ایشان مطرح میشود. روایتهایی که نشان میدهند اگر رهبر معظم انقلاب نبودند و اگر جایگاه ولایت فقیه وجود نداشت، دولتهای مختلف ممکن بود چطور به منابع ملی آسیب بزنند. در ادامه این دو ماجرا از زبان رئیسکل اسبق بانک مرکزی ارائه میشود.
مظاهری در بخشی از این کتاب مینویسد: «روزی در پایان جلسه کمیسیون اقتصاد، آقای احمدینژاد مرا صدا زد و گفت: چند نفری هستند که میخواهند مقدار قابل توجهی ارز وارد کشور کنند، اما هرجا که رفتهاند کارشان را راه نینداختهاند. گفتهام که با شما تماس بگیرند. با آنها جلسهای بگذارید و ببینید که چه امکاناتی دارند، چه درخواستی دارند و چه کاری میتوانند انجام دهند.» همان روز، دو نفر با دفتر مظاهری تماس گرفتند و فردایش به بانک مرکزی رفتند و گفتند: مقدار زیادی دلار داریم که میخواهیم وارد ایران کنیم و به بانک مرکزی بدهیم و به جایش ریال بگیریم. رئیسکل بانک مرکزی وقتی حجم دلار را میپرسد، شوکه میشود! آنها ادعا میکردند 800 میلیارد دلار دارند؛ یعنی حدود هشت برابر ذخایر ارزی کشور در آن زمان.
مظاهری به آنها گفت: «بر فرض که شما چنین پولی در اختیار داشته باشید و بر فرض که این پول تمیز و قانونی باشد و نخواهید از این طریق پولشویی کنید، انتقال ارز به کشور روال قانونی خاصی دارد که باید طی شود. همچنین باید مشخص کنید که این پول را چگونه به ایران میآورید.» مهمانان رئیسکل میگویند: «پول ما کاملاً تمیز است. بخشی از آن در حساب بانکیمان در خارج از کشور است و بخشی دیگر (حدود نیمی از پول) به صورت اسکناس است.» مظاهری که تعجبش بیشتر شده و میگوید: «میدانید 400 میلیارد دلار یعنی چه حجم عظیمی از اسکناس؟ چطور ممکن است این حجم از اسکناس را جابهجا کنید؟ گفتند: بخشی از اسکناس را به داخل ایران آوردهایم. میتوانیم همین فردا به بانک مرکزی بیاوریم و معادل ریالیاش را بگیریم.»
مظاهری متوجه رفتار و گفتار غیرعادی آن دو نفر میشود و ادعایشان را باور نمیکند اما به هر حال چون رئیس دولت آنها را معرفی کرده بود، با حراست بانک مرکزی و یکی از مسئولان وزارت اطلاعات صحبت کرد و از آنها خواست که در جلسه فردا مسئول حراست بانک و نماینده وزارت اطلاعات به عنوان کارشناسان بانک در جلسه حضور داشته باشند و مذاکرات را ثبت و ضبط کنند. فردای آن روز ساعت 10 مظاهری و همکارانش و نیروهای امنیتی، منتظر میشوند تا آن دو نفر به بانک مرکزی مراجعه کنند اما هرچه منتظر میشوند، کسی نمیآید. حدود یک ماه بعد، مظاهری مطلع شد که همان دو نفر در شهر اراک دستگیر شدهاند. مظاهری بعداً فهمید که محمود احمدینژاد از ماجرا مطلع بوده و فقط میخواسته رئیسکل بانک مرکزی را امتحان کند!
بخش جالبتر این کتاب خاطرات، جایی است که در اوج تحریمها محمود احمدینژاد این ایده را مطرح میکند که بانک مرکزی بخشی از ذخایر ارزی را در اختیار افرادی که امین او هستند قرار دهد تا آنها بتوانند در قالب معاملات شخصی، نیازهای کشور را تامین کنند و بدین وسیله تحریمها را دور بزنند. او دو نفر شخص حقیقی را معرفی کرد که هرکدام یک نامه امضاشده از سوی احمدینژاد در دست داشتند. در نامهها دستور داده شده بود که به یکی 120 و به دیگری 150 میلیون دلار از ذخایر بانک مرکزی پرداخت شود. آنها هم کاغذبهدست رفتند و در دفتر رئیسکل نشستند که پول را بگیرند. مظاهری به آنها گفت: «باید با آقای احمدینژاد صحبت کنم، شما تشریف ببرید تا با آقای رئیسجمهور صحبت کنم بعد خبر دهم.» ابتدا قبول نکردند و گفتند مامور هستیم و باید ارزها را بگیریم و ببریم. مظاهری در پاسخ گفت: «اشتباه به عرضتان رساندهاند. اینجا این خبرها نیست. هرکس مایل باشد، میتواند اینجا بیاید، اما چنین نیست که اینجا بنشیند تا ارز مورد درخواست خود را وصول کند. باید مبنای قانونی و موضوع پرداخت ارز، روشن شود. امضای پای نامههای در دستتان محترم است، اما برای پرداخت ارز، احترام امضا کافی نیست. باید محمل قانونی آن روشن شود. نامهها را تحویل دادید. ممنون. حالا بروید تا فرصتی باشد ببینیم موضوع از چه قرار است.»
ارسال نظرات